به نام خداوند مهربانی ها
این یک یادداشت نیست ... برای همین در سایت می گذارمش تا اسمش را خودتان هر چه
خواستید انتخاب فرمایید... امروز نیمه "مهر" ماه روز تولد این معلم کوچک
است و"مهر" که دو نیم می شود به خودم می گویم:
هنوزبه پانرسیده ازسرگذشت/
و زندگی تنها،
تنها! همین یک وجب بود/
شادا شاپرک که دوهفته زندگی اش/
گردش عمری جاودانه است!!...
شادا شاپرک! شادا...//
این چند بیت، از آن شاعر معاصر هم گویی سالهاست در ذهن و دلم روزی هزار بار متولد
می شود که:
"هیــچ میــدانی چــرا چــون مــوج،
در گــریــز از خــویشتــن،
پیــوستــه مــی کــاهــم؟
زان کــه بــر ایــن پــرده تــاریــک؛
ایــن خــامــوشــی نــزدیــک،
آنچــه مــی خــواهــم، نمــی بینــم
و آنچــه مــی بینــم، نمــی خــواهــم . . ."
نه! این یک یادداشت نبود...
فقط شاید این معلم کوچک می خواست تکرار
کند آن حس خوب "شادا شاپرک!" را ...
شادا شاپرک و پایبزتان!
آنسان که در این زمانه ی دور افتاده از مدار مهر !
لبریز از "مهر" گردد!
ای مهربانان!!
-کاوه فرهادی.
نیمه مهر ماه 1392
" بسیار دیر سخن گفته اند
ستمدیدگان؛
بسیار دیر به گل نشسته است
انقلاب؛
بسیار دیر تابیده است
این ستاره ی صبحگاهی؛
گرامی بداریم
گل دیر رس،
ستاره ی دیرتاب را
دنبال کنیم ستاره را تا... خورشید!
گرامی بداریم جمهوری اسلامی را..."
کاوه فرهادی. (12 فروردین(
و "شعر" یعنی،
زیر باران بهاری،
درخت انار خانه مادربزرگ
رو به روی آن "فاطمیه"!
گلی، سرخ تر از یاد شهیدان ندارد
که از آستین درآرد...
و آری!
شاعری با چشم هایی خیس راست می گفت:
" "شعر" هم شاید یعنی:
(پرنده
پرانتز را نمی بندم...!!! "
شعر عمرتان ، سرود جاودانه بهاران باد در محضر شهیدان!
عید فاطمی بر شما و خانواده محترمتان مبارک باد.
التماس دعا
کاوه فرهادی.
آخرین دقایق سال یکهزار و سیصد و نود و سه
پی نوشته : به یاد همه شهدا و رفتگان علی الخصوص شهید بزرگوار مصطفی فرهادی
برف
زاغ وقتی دردل ایوان نشست
قلب تردجوجه گنجشکان شکست!
آن شبی که حوض بی مهتاب بود
صبح شد،مادربزرگم خواب بود!
برف آمد،باغ رایکرنگ کرد
باغبان پیر رادلتنگ گرد!
هیچ کس بر روی این رنگ سپید
لخته های خون بلبل را ندید؟!
رد پای عاشقان بر برف ماند
حیف شد،در سینه هاشان حرف ماند!
طفلکی ها ،یاس های بی گناه
طفلکی ها ،غنچه های بی پناه!
طفلکی ،آن شاپرک های ظریف
بادهای سرد واندامی نحیف
آدم اینجا مثل آدم برفی است
بهترین آوازها،کم حرفی است!
هیچکس اینجا به فکر یاس نیست
هیچکس انگار بااحساس نیست!
عاشقی رنجیده از این سرنوشت
روی برف شیشه چیزی می نوشت:
برف شکل ساده رویای ماست
گرچه در سرما شقایق زنده نیست
عشق حتی در زمستان ماندنی است....
سروده ای چاپ شده از "مهندس کاوه فرهادی" در فصلنامه وزین کرمان - مورخ: 1378